باز هم برای به روز کردن موضوعات خیلی خیلی زیاد بود، و باز هم فعلاً یکی رو انتخاب کردم بنویسم. باز هم بقیه برای بعد!
این دو سه روزی که به وطن عزیمت کردم، یه تکلیف به دوشم گذاشته شد که علی رغم وقت زیادی که ازم گرفت اما خیلی خوب بود، چون دوباره منو به روزهای کودکی و دانش آموزی برد و خب البته دوباره استعدادم رو به رخم کشید!!!!، عالی بود.
صبح روز جمعه از پسر خاله ی عزیزم که سوم دبستان هست پرسیدم چه تکالیفی داری؟ گفت سه تا، دو تاش رو خودم باید انجام بدم یکیش رو بابا. بابای محترمش هم که تازه از مسافرت بازگشته بود و باید فردا شب هم مجدداً تشریف می برد، من هم که دلم براشون سوخت گفتم مشق بابات چیه؟ گفت نقاشی. گفتم خب من انجام می دم برات.
گفتن همان و ...!
خاله تشریف آوردن و بــــــــــــــــــله! 22 درس بود که باید از هر کدوم می شد یه تصویر می کشیدم!
اون روز کاملاً به جز زمان میل کردن ناهار و شب هم رفتن به برنامه ی عزاداری و ...، تمام مدت تا آخر شب مشغول بودم و فردای اون روز هم تا قبل از برگشتن مشغول بودم. نهایتاً هم رنگ آمیزی کامل نشد. قسمت های سخت ترش رو رنگ کردم و بقیه موند. چند تا رو می ذارم این جا استفاده کنید(!!!)، خوبه ببینید!!!